سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه یکی از شما از چیزی که نمی داند، پرسیده شود، از گفتن «نمی دانم»خجالت نکشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید :3316
تعداد کل یاداشته ها : 0
103/3/31
3:12 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
بغض بی صدا[0]
همیشه توی آسمون از یه ارتفاعی به بعد ،دیگه هیچ ابری وجود ندارهپس هروقت آسمان دلت ابری شد.بهابرهانجنگ سعی کن کمی اوج بگیری.

خبر مایه
 


به دریا می زنم امشب دل توفانی خود را

که طوفانی کنم از غم تمام شانه خود را

پس از خاموشی چشمت بدم می آید از

که در دنیا نمی بینم گل یکدانه خود را

نهالستان سبزت را عجب پاییز طولانیست

که عمر من نمی یابد در آن ریحانه خود را

به هر در می زنم دل را خیالت را نمی بینم

که شاید بشکنم یک شب سکوت خانه خود را

چو دیدم شمع بالایت سحر را در نمی یابد

میان شعلــــه افکندم پــر پروانه خود را


  
  

خدایا گریزانم از این مردم که با من

به ظاھر ھمدم ویکرنگ ھستند

ولی در باطن از فرط حقارت

به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم که تا شعرم شنیدند

به رویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که در خلوت نشستند

مرا دیوانه ای بد نام گفتند

دل من ای دل دیوانه من

که می سوزی از این بیگانگی ھا

مکن دیگر ز دست غیر فریاد

خدا را بس کن این دیوانگی ھا


  
  
خدایا عاشقم کرده

 کنار من نمیمونه

 داره دل میکنه میره میگه دیگه پشیمونه

               خدایا عاشقم کرد و حالا از بودنم سیره

دل بی رحمه اون حالا یه جای دیگه ای گیره

            خودش با من نمیمونه میگه قسمت ما اینه

 میزاره گردن تقدیر گناهش رو نمیبینه

         چه سال نحسی امسال چه روزای بدی دارم

                                   اهای تقویم پر پاییز ازت بیزار بیزارم

 

 تو تعبیر کدوم خوابی

              کدوم کابوس بی پایین

چقدر دل میبری ساده 

             چقدر دل میکنی اسون

 کدوم مهمون ناخونده منو از قلب تو رونده

               نگاتو کی ازم دوزدید

                          دل من رو کی سوزونده

    خودش با من نمیمونه میگه قسمت ما اینه

                             میزاره گردن تقدیر گناهش رو نمیبینه

چه سال نحسی امسال

                        چه روزای بدی دارم 

      اهای تقویم پرپاییز ازت بیزار بیزام 


  
  

صادقانه دوستت دارم! چشمک

 نمی دانم هنگام فراق و غربت بگریم یا بخندم

ولی با اطمینان از فرسنگها فاصله به تو می گویم

عزیزم یادت همیشه در ذهن و قلب من خواهد ماند

و تا همیشه دوستت دارم.

با توام آری با تو ، تویی که تک ستاره شبهای تاریکم شده ای.

ای طلایی رنگ،ای تو را چشمان من دلتنگ،کاش زودتر آمده بودی

نمی دانم این دیر آمدنت را بگذارم به پای تقدیر یا شانس یا هر چیز دیگری که بتوانم

خود را گول بزنم.

فقط می دانم روزهایم را با یاد تو شب می کنم و شبهایم را به امید دیدنت روز.

ولی می خواهم چیزی را اعتراف کنم که صادقانه دوستت دارم.

از وقتی فراموشم کردی زیبا تر شدی

دروغ هاراباید فراموش کرد

امشب اعتراف میکنم

به تنها دروغی که گفتم

من نیز فراموشت خواهم کرد...


  
  
 
از چه بنویسم وقتی تو نیستی؟

 وقتی صدایت دیگر در گوشم نمی پیچد.

و نگاهت با نگاهم تلاقی نمی کند.

از چه بنویسم.از دل بهانه گیرم یا آسمان ابری دیدگانم؟

چگونه بگویم دوستت دارم تا دوستم بداری؟

تا کنارم بمانی.چگونه تو را طلب کنم؟از که باید تو را بخواهم؟

خدایا بازی روزگارت را نمی فهمم اما هرچه هست بی رحمانه هست.

خدایا خیلی خسته ام!!

آرزوی برباد رفته
 
چرا باید از صبح تا شب تو ذهنم مرور کنم آرزوهامو؟؟

 خودت که میدونی!!

 پس چرا هی باید تکرارشون کنم؟؟

خسته ام !!

جوابمو بده خدایا!

یکی بود یکی بدجوری نبود...

 

دلتنگیهای من

 
زمین جون فهمیدیم تو هم خیلی جذابی

 تو رو خدا دست از سر کچل من بردار

تا کی میخوای هی منو بکوبونی به خودت؟؟؟

دلم یه بغل گریه میخواد...

دلتنگم

 رفیق لحظه هایم باش!!!
 
 هیچ اتفاق خاصی نیفتاده فقط قدری این دلک ناسازگار من درد میکنه!

 البته درد دل نیست.درد دل کم و بیش حرفها رو میریزیم توش یکم جاش

تنگ شده.هروقت میخواد سر باز کنه یه سیخونک میزنم بهش.

میدونم یک حرف بیرون ریختن همان و یک دنیا رو بر هم زدن همان.

 پس بهتر که همچنان بسته بمونه...قفل...!

جای خالیه تو با دل  تنگ من رابطه مستقیم دارند.

لعنت به این زندگی لهجه دار...

      نمیفهممت!!!!

 

دلم تنگ است 
 
دلم برای باران تنگ است.چشمانم مثل ابر نمناک است.

 گاه قطره ای،گاه سیل روان است.

دلم چقدر تنگ است برای بازی کودکانه.

برای یادگاری های بر دیوار نوشته.

برای صدای خسته پدر.برای لحظه آغوش مادر.

معذرت میخوام دیگه اشکام نمی زارن ببینم.   

 دلشکسته

 
چی باید بنویسم ، توی دلم که کلی حرفه اما نمیدونم از کجا بگم

 از چی بنویسم ، فقط میخوام بگم خیلی خسته ام،  از همه چی

از زندگی،از دنیا ، از این آدماش.

وای که چقدر سخته یه حرفی تمام وجودت رو ریخته باشه به هم

اما نتونی بازم بلند داد بزنی بگی.چقدر سخته زندگی رو که فکرشو

نمیکردی روزی اینجوری بشه باید به زور تحملش کنی.

میخوام بگم سیرم از این زندگی حتی از خودم کمکم کن خدا جون

میدونم که اگه خدا نبود شاید حالم از این بدتر میبود

شوق من رفت برای همیشه.جدایی از عشقم سخت بود ولی ممکن.